همسایه با بال کبوتر زندگی کردم
روی بلندیهای باور زندگی کردم
در من نگاهی رو به دنیا وا نشد، هرچند
یکعمر چون دیوار با در زندگی کردم
همدستِ تیغِ دشمنانم بود، اما من
با سایهام مثل برادر زندگی کردم
میدانم اما بازوان تو نمیدانند
در سرزمینی شعلهپرور زندگی کردم
در گوشِ مرگم نغمهای سر کن، که از آغاز
من با همین اللهاکبر زندگی کردم
کُشتم برای خَلقِ خویی تازه خُلقم را
حس کردم آندم با تو بهتر زندگی کردم
آیا به غیر از مکث در کیفیت چشمت
کار مهم دیگری در زندگی کردم؟
من هم سرم را دوست دارم، میشد اما کاش
برگردم آنجایی که بیسر زندگی کردم
در من نگاهی رو به دنیا وا نشد، هرچند
یکعمر چون دیوار با در زندگی کردم
همدستِ تیغِ دشمنانم بود، اما من
با سایهام مثل برادر زندگی کردم
میدانم اما بازوان تو نمیدانند
در سرزمینی شعلهپرور زندگی کردم
در گوشِ مرگم نغمهای سر کن، که از آغاز
من با همین اللهاکبر زندگی کردم
کُشتم برای خَلقِ خویی تازه خُلقم را
حس کردم آندم با تو بهتر زندگی کردم
آیا به غیر از مکث در کیفیت چشمت
کار مهم دیگری در زندگی کردم؟
من هم سرم را دوست دارم، میشد اما کاش
برگردم آنجایی که بیسر زندگی کردم

نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسبها: <-TagName->